جدول جو
جدول جو

معنی تخت پایه - جستجوی لغت در جدول جو

تخت پایه
(تَ یَ / یِ)
پایۀ تخت. زیر تخت:
همه در زیر تخت پایۀ شاه
صف کشیدند چون ستاره و ماه.
نظامی.
پایه بر پایه، بردوید به بام
رفت تا تخت پایۀ بهرام.
نظامی.
گفتمش همسر تو سایۀ تست
تاج من خاک تخت پایۀ تست.
نظامی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(چَ / چِ یَ / یِ)
چفته پایه. پایۀ چفت. پایۀ مو. پایۀ تاک. چوب یا شاخۀ درختی که درخت انگور را بوسیلۀ آن راست نگه دارند. پایه های مصنوعی که برآرند یا درختهای دیگر که پایه سازند مو و امثال آنرا:... و بهر درخت بادام یک مو برآن گیرند، هم انگور نیکو بردهد و هم بادام، و حاجت به چفت پایه نباشد. (فلاحتنامه). رجوع به چفت و چفته شود.
لغت نامه دهخدا
(تَ)
ده کوچکی از دهستان رمشک در بخش کهنوج شهرستان جیرفت است که در صد و هشتاد و چهار هزارگزی جنوب خاوری کهنوج و هفت هزارگزی باختر راه مالرو رمشک به گابریک واقع است و 10 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(تَ نَ / نِ)
مقر سلطنت و پایتخت. (ناظم الاطباء). تختگاه. (آنندراج) :
سوی تخت خانه زمین درنوشت
به بالا شدن زآسمان برگذشت.
نظامی (از آنندراج).
رجوع به تخت و تختگاه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ تَ / تِ رَ / رِ)
تخته های جداشده از کشتی شکسته و جز آن:
صحبت غنیمت است بهم چون رسیده ایم
تا کی دگر بهم رسد این تخته پاره ها.
صائب.
شکستگان ز حوادث غمی نمی دارند
که تخته پاره ز طوفان نمی کند پروا.
وحید.
خردی گزین که خردی زآفت مسلم است
کشتی چو بشکند چه زیان تخته پاره را.
وحید
لغت نامه دهخدا
(هََ یَ / یِ)
هرچیز که دارای هفت پایه باشد:
کمر هفت چشمه را دربست
بر سر تخت هفت پایه نشست.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(تَ)
دهی از بخش میان کنگی در شهرستان زابل است که در بیست وچهارهزارگزی شمال ده دوست محمد و نزدیک مرز افغانستان قرار دارد. جلگه ای گرم و معتدل است و 898 تن سکنه دارد. آب آن از رود خانه هیرمند و محصول آن غلات و صیفی و پنبه و لبنیات است و شغل اهالی زراعت و گله داری و قالیچه و گلیم و کرباس بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(تَ اَرْ رِ)
دهی از دهستان یعقوبوندپاپی، در بخش الوار گرمسیری شهرستان خرم آباد است که در پنجاه وپنج هزارگزی خاور حسینه و پنجاه ویک هزارگزی خاور راه خرم آباد به اندیمشک قرار دارد. کوهستانی و گرمسیر است و 152 تن سکنه دارد. آب آن از چشمۀ تخت اره و محصول آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. صنایع دستی زنان آنجا فرش بافی است وراه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(تَ یَ / یِ)
لالۀ بلور یک شاخه. جار که یک پایه و یک شاخه دارد. قسمی جار که یک کاسه و یک پایه دارد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
کنایه از توانا و ثابت قدم. (آنندراج). ستور که قوائم آن سخت بود:
سخت پای و ضخم ران و راست دست و گردسم
تیزگوش و پهن پشت و نرم چرم و خردموی.
منوچهری.
سکندر که می نازد از بخت تر
شداز سخت پایان چنین سخت تر.
امیرخسرو (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تخت خانه
تصویر تخت خانه
مقر سلطنت پایتخت
فرهنگ لغت هوشیار
دارای هفت پایه ورکن. یا تخت (سریر) هفت پایه. تخت پادشاهی که دارای هفت پایه است: (بهرام) کمرهفت چشمه را بربست برسرتخت هفت پایه نشست) (هفت پیکر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخت گاه
تصویر تخت گاه
محل تخت، محل جلوس شاه، پایتخت
فرهنگ فارسی معین
نام کوهی در سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی